English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4581 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
an unprincipled conduct U رفتاریکه مبنای اخلاقی صحیحی نداشته باشد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
loose sentence U جملهای که مفهوم صحیحی نداشته باشد
imperfect competition U حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
postposition U لفظ الحاقی که تکیه نداشته باشد
ground sea U خیزاب دریاکه علت نمایانی نداشته باشد
unwatchable [film, TV] <adj.> U ارزش دیدن نداشته باشد [فیلم یا تلویزیون]
operation U دستوری که نیاز به آدرس کردن اش نداشته باشد
dead knot U گرهای که با عضوهای اطراف خود اتصال نداشته باشد
an odd chair U صندلی که پنج تای دیگر جور خود نداشته باشد
introductory word U کلمهای که در اغازجملهای بکاربرده شودو معنی ویژهای نداشته باشد
fjeld U فلات مرتفع وصخره داری که تقریبا هیچ درختی نداشته باشد
frailties U نحیفی خطایی که ناشی ازضعف اخلاقی باشد
frailty U نحیفی خطایی که ناشی ازضعف اخلاقی باشد
prosyllogism U قضیهای که نتیجه ان مبنای قضیه دیگر باشد
hexadecimal notation U صفحه کلیدی که حاوی کلیدهای مبنای شانزده باشد
hex U صفحه کلیدی که حاوی کلیدهای مبنای شانزده باشد
bilinear filtering U مرکب با توجه به چهار پیکسل تنظیم شده اطراف هر پیکسل برای بررسی اینکه تغییری در رنگ آنها و جود نداشته باشد
datum point U نقطه مبنای مختصات شبکه ایستگاه مبنای نقشه برداری
time base U ایستگاه مبنای اندازه گیری زمان مبنای زمانی
moralised U نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralises U نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralising U نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralize U نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralizes U نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralizing U نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralized U نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
economic nationalism U ناسیونالیسم اقتصادی خودکفایی اقتصادی سیستم فکری اقتصادی که هدف ان ایجاد سیستم اقتصادی مبنی بر خودبسی است به طوریکه اقتصاد کشور به تجارت خارجی برای کالاهای اصلی احتیاج نداشته باشد
ostensible U شریک فاهری در CL کسی را گویند که اسمش در ضمن اسم شرکتی اعلام شود و یا عملا" در اداره ان دخالت کند که در این حالت مشئوولیت او در برابر کسانی که به ایت اعتبار او را شریک پنداشته اند درست مانند شرکاواقعی است هر چند که درواقع سهمی نداشته باشد
intuitivism U اصولی که بموجب ان مبادی اخلاقی را حسی میدانند اصول اخلاقی حسی
second best theory U نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
you did right U کار صحیحی کردید
antinomian U مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
loom time U مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
Langhing is improper at a funeral. U خندیدن در مراسم تدفین کار صحیحی نیست
datum U سطح اب دریا سطح مبنای ارتفاع در نقشه برداری سطح مبنای مختصات
geodetic datum U سطح مبنای نقشه برداری افق مبنای نقشه برداری زمینی جهانی
inopinate U انتظار نداشته
dont care a rap U ذرهای باک نداشته باشید
dont care a rap U هیچ پروا نداشته باشید
Leave me alone . U کاری بکارم نداشته باش
leave me alone U کاری بمن نداشته باشید
datum error U اشتباه سطح مبنای ارتفاع اشتباه سطح مبنای اب دریا
auto U توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
autos U توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
false origin U مبنای مختصات فرضی مبنای فرضی
produce race U مسابقه بین اسبهایی که هنوزکره نداشته اند
map plane U سطح مبنای تراز نقشه مبنای تراز نقشه
height datum U سطح مبنای سنجش ارتفاع سطح مبنای ارتفاع
He has never taken a step for any one . He has never raised a finger to U تا کنون برای کسی قدم یبر نداشته است ( مسا عدتی نکرده )
digit U نشانه یا حرفی که بیان کننده عدد صحیحی است که کوچکتر از پایه عدد استفاده شده است
digits U نشانه یا حرفی که بیان کننده عدد صحیحی است که کوچکتر از پایه عدد استفاده شده است
advisory lock U قفلی که فرآیند روی یک قسمت از فایل می گذارد تا سایر فرآیندها به آن داده دستیابی نداشته باشند
a closed mouth catches no flies <proverb> U تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
moored mine U مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
hottest U شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hot U شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hotter U شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
escutcheon U سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
ethical U اخلاقی
petulancy U بد اخلاقی
petulance U بد اخلاقی
immorality U بد اخلاقی
moral U اخلاقی
gnomic U اخلاقی
hotbeds U بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbed U بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
sinuosity U انحراف اخلاقی
conduct U رفتار اخلاقی
parables U داستان اخلاقی
conducting U رفتار اخلاقی
dual morality U دوگانگی اخلاقی
byword U گفته اخلاقی
parable U داستان اخلاقی
imputability U مسئولیت اخلاقی
immorally U از ازروی بد اخلاقی
code of ethics U ضوابط اخلاقی
bywords U گفته اخلاقی
ethical relativism U نسبیت اخلاقی
ethicize U اخلاقی کردن
obliquity U انحراف اخلاقی
fables U حکایت اخلاقی
moral perception U حس تشخیص اخلاقی
moral education U اموزش اخلاقی
fable U حکایت اخلاقی
good naturedly U به خوش اخلاقی
precepts U قاعده اخلاقی
precept U قاعده اخلاقی
ethical code U ضوابط اخلاقی
conducted U رفتار اخلاقی
conducts U رفتار اخلاقی
maxim U گفته اخلاقی
maxims U گفته اخلاقی
low [morally bad] <adj.> U بد [از نظر اخلاقی]
principle U اخلاقی کردن
superego U شخصیت اخلاقی
moralistic U تحمیلگر اخلاقی
principle U اصل اخلاقی
apologue U حکایت اخلاقی
immoral U غیر اخلاقی
ternary U در مبنای سه
hexadecimal U مبنای 61
psychodrama U نمایش اخلاقی وانتقادی
on principle U از لحاظ قیود اخلاقی
fortitude U شهامت اخلاقی شکیبایی
chung shin sooyak U فرهنگ اخلاقی تکواندو
reform school U مدرسه تهذیب اخلاقی
cloaca U مرکز مفاسد اخلاقی
moral realism U واقع نگری اخلاقی
foibles U صعف اخلاقی ضعف
axiological U مبحث نوامیس اخلاقی
generosity <adj.> U گذشت [صفت اخلاقی]
perversions U انحراف جنسی یا اخلاقی
perversion U انحراف جنسی یا اخلاقی
tropologic U دارای تفسیر اخلاقی
frailly U بطورشکننده باضعف اخلاقی
foible U صعف اخلاقی ضعف
ethics U اصول اخلاقی اخلاقیات
refrence U مبنای مقایسه
on trust U بر مبنای اعتبار
binary number system U سیستم مبنای دو
datum line U خط مبنای سنجش
data base U مبنای اطلاعات
basic of issue U مبنای توزیع
fire base U مبنای اتش
sentience U مبنای حس وحساسیت
ration basis U مبنای جیره
base of fire U مبنای اتش
number base U مبنای عددی
force basis U مبنای یکان
rationale U مبنای کار
computer based U بر مبنای کامپیوتر
troop basis U مبنای یکان
mobilization base U مبنای بسیج
monetary base U مبنای پولی
fuselage refrence line U خط مبنای بدنه
ternary U سه مبنایی در مبنای سه
tax base U مبنای مالیاتی
unit of issue U مبنای توزیع
fixed radix U با مبنای ثابت
board weave U تخت بافت [در این بافت تارها نسبت به یکدیگر زاویه چندانی نداشته و حالت صاف و یکنواخت به خود می گیرند]
kilim [glim] U گلیم [زیر اندازی ساده از پشم گوسفند یا بز که پرز نداشته و پود نما است و رنگ آمیزی و نقشه آن با استفاده از پودهای رنگی تعیین می شود.]
principle U مرام اخلاقی قاعده کلی
inofficious U خارج ازوفیفه اخلاقی یاطبیعی
scruple U نهی اخلاقی وسواس باک
axiomatic U حاوی پند یا گفتههای اخلاقی
To be short tempered with someone. U با کسی تندی کردن ( بد اخلاقی )
moralist U فیلسوف یا معلم اخلاق اخلاقی
amoral U بدون احساس مسئولیت اخلاقی
unmorality U عدم مراعات اصول اخلاقی
moralists U فیلسوف یا معلم اخلاق اخلاقی
altitude separation U حد سطوح مبنای ارتفاع
base reserves U اماد مبنای ذخیره
datum plane U سطح مبنای ارتفاع
hydrographic datum U سطح مبنای اب نگاری
computed goto U جهش بر مبنای محاسبه
datum sweeping mark U علامت مبنای روبش
datum plane U سطح مبنای اب دریا
software base U مبنای نرم افزار
ratio decidendi U مبنای اصلی تصمیم
basic of issue U مبنای واگذارکردن اقلام
force basis U یکانهای مبنای هر قسمت
ruled based deduction U استنباط بر مبنای مقررات
troop basis U مبنای واگذاری یکان
chart datum U مبنای عمق نقشه
fire support base U مبنای پشتیبانی اتش
meteorological datum plane U ایستگاه مبنای هواسنجی
wartime load U بار مبنای ناو
mission load U بار مبنای عملیاتی
basic tactical unit U یکان مبنای تاکتیکی
open back U [نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
The moral of the story is that … U نتیجه اخلاقی این داستان اینست که ...
I feel morally bound to … U از نظر اخلاقی خود را مقید می دانم که ...
to draw a moral U معنی یا نتیجه اخلاقی داستانی را فهماندن
utilitarian U معتقدباصل اخلاقی سودمند گرایی سودمندگرا
de rigueur U از نظر سنتی یا اخلاقی الزام اور
to preach moral principles U اصول اخلاقی را وعظ و تلقین کردن
deontology U وفیفه شناسی علم وفایف اخلاقی
puritanic U سخت گیریا متظاهردر اموردینی یا اخلاقی
ration basis U مبنای محاسبه جیره غذایی
reference number U اعداد مبنای نشانه روی
keypad U و 0 تا 9 برای اعداد 0 در مبنای شانزده
color carrier reference U فاز مبنای حامل رنگ
b U ی معادل عدد 11 در مبنای دهدهی
basic load U بار مبنای مهمات یا وسایل
hydrographic datum U سطح مبنای تعیین ارتفاع اب
altitude datum U سطح مبنای ارتفاع سنجی
base of operations U پایگاه عملیاتی مبنای عملیات
plane of fire U سطح مبنای مسیر تیراندازی
production base U مبنای تولید یا تولیدات ملی
line of site U خط تراز یا مبنای افق توپ
peak load pricing U قیمت گذاری بر مبنای بارحداکثر
shyster U کسیکه در قانون وسیاست فاقداصول اخلاقی است
preachify U بطور کسالت اوروعظ یا بحث اخلاقی کردن
to point a moral U اصل اخلاقی را نشان دادن یابکار بردن
denary notation U سیستم عددی در مبنای ده با استفاده از اعداد 0 تا 9
pay grade U ضریب ثابت حقوق یا مبنای حقوقی
time preference theory of interest U نظریه بهره بر مبنای رجحان زمانی
master menu U لیست مبنای جیره غذایی اصلی
ration scale U مقیاس یا مبنای محاسبه جیره غذایی
ambulance basic relay post U پست مبنای کنترل ستون امبولانسها
laptop U کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
Recent search history Forum search
1معنی لغت overfit
1 if there's any justice
1Vintage style
1ایا جمله من درست است؟How has changed … how he grew the last time I saw he .How he more lovely than after…how is lovely… how is…
1set the record straight
1چیزی که عوض داره گله نداره
1ICR
1chand sabaei is correct or chand sabahi
1Evolution
2purchase off the registry
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com